می نویسم

من و وبلاگم
وبلاگهایم را دوست دارم. مخصوصا این وبلاگ ِ دخترانه ام را. اینجا هر چه بخواهم مینوسم. اینجا همه ی چهار دیوارش به اختیار ِ خودم است. می توانم از روزهایم و شادی هایم و غم هایم و دوست داشتنی هایم بنویسم. از هر چه که دوست دارم. میتوانم هر عکسی را که  میخواهم به اشتراک بگذارم. حتی می‌توانم از یک سوژه چندین عکس با زاویه های مختلف بگیرم و به اشتراک بگذارم بدون اینکه با اعتراض کسی مواجه شوم. می توانم از همه ی خوراکی هایم، همه ی چیزهای دوست داشتنی ام، از اتاقم و از لحظه هایم عکس بگیرم و درباره شان بنویسم.
اینجا خیالم راحت است که خواننده ام حتما دوست دارد که از من بشنود، از روزهایم بخواند. اینجا مثل شبکه های اجتماعی نیست که مراقب باشم و حواسم باشد به کسانی که پست هایم را میبینند . اینجا هر کسی سر میزند حتما خوشش می آید که سر میزند. مثل آن جاهای دیگر نیست که از سر ِ قبول دوستی مجبور باشند بخوانند و بعد خوششان نیاید و در پستی طعنه و کنایه نثارم کنند. اینجا برای خودم می نویسم و کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند.
همه ی خواننده های ثابت وبلاگم را دوست دارم. فائزه ی عزیزم که وقتی می بینم از خواندن مطالب وبلاگم و دیدن عکس هایم لذت می برد، بیشتر مشتاق می شوم برای به روز کردنش. نرگس ِ عزیزم که از ایران برایم اس.ام.اس میفرستد که وبلاگ را دوست دارد. فاطمه سادات ِ خوبم که هنوز یک ساعت از ارسال پستم نگذشته ، میدانم خوانده. خواهرهای خوبم که خواننده ی همیشگی ِ همه ی وبلاگ هایم بوده اند و هستند و همه ی کسانی که لطف دارند و دوست دارند از روزهایِ من بخوانند و به همراه شادی هایم شاد شوند و شریک غم هایم باشند. همه ی شان را دوست دارم. همه ی همه شان.

تولدِ شناسنامه ای

عکس

یکی از خواهرهایم سالی سه بار جشن تولد دارد. تولدِ واقعی، تولدِ شناسنامه ای و تولدِ قمری. هر سه را هم جشن میگیریم. چهارشنبه تولد ِ شناسنامه ای خواهرم بود. قصد داشتم بعد از کارم، باهم به رستوران برویم و تولدش را با اولین حقوقم جشن بگیریم. اما اس.ام.اس زد که :« زود بیا خونه، مراسم Afternoon Tea  داریم.» هرچند که فهیدم عمدا این برنامه را ریخته که من پولهایم را برای تولدش خرج نکنم و باید اصرار میکردم که میرفتیم و جشن میگرفتیم، اما از خوراکی های خوشمزه دستپختِ خواهرم نمیشد گذشت. مخصوصا که صبحانه و ناهار درست‌وحسابی نخورده بودم و  دلم ضعف میرفت برای شیرینی ها و کاناپه های خوشمزه ای که قرار بود برای  افترنون- تی مان بخوریم.

عصرانه ی خوبی با هم گذراندیم و حرف زدیم و خوردیم و تعریف کردیم و آهنگ گذاشتیم و رقصیدیم و خاطرات مرور کردیم و از ته دل خندیدیم.

عکس

واقعا که هیچ جا خانه ی آدم نمی‌شود. اگر رفته بودیم رستوران، باید خیلی شیک و خانمانه و بی سر و صدا شادی می‌کردیم. اما در خانه همه چیز همیشه در دسترس و دوست داشتنی است.

عکس

میدونم که میای وبلاگم رو چک میکنی. تولدت مبارک بهترین خواهرِ دنیا. یک عالمه دوستت داررررم :**

شیرینی

عکس

باید این خوراکی های خوشمزه باشند تا شادی های کوچکِ زندگی برقرار باشد. تصورِ زندگی بدون شکلات یا کلوچه های خوشمزه یا شیرینی های دیگر، سخت است. شکرِ نعمتِ سلامتی در کنار این شیرینی ها، زندگیِ را رنگین تر می‌کند.

روی صندلی رو به پنجره لم بدهی و نگاهت بدوزی به آسمان ِ سفید ِ پر از ابر و این آهنگ شاد و زیبای سریالِ «غرور و تعصب» ورژن 1995 رو گوش دهی و لذت ِ شیرینی ها را در دهانت حس کنی و منتظر بارش باران باشی.

این آهنگ ساخته ی آهنگساز 77 ساله ای به نام CARL DAVIS است که در سال 1995 برای تیتراژ شروع سریال «غرور و تعصب» ساخته است. این آهنگ پر از خاطره است و به نظر من ورژن 1995 ِ غرور و تعصب از بهترین اثر تصویری برای رمان معروف JANE AUSTEN است.

♪ ♫ ♬

بعضی از ما دخترها این توانایی رو داریم که حتی وقتی هیچ کس ِ خاصی تو زندگیمون نباشه، بتونیم عاشقانه ترین ترانه ها گوش بدیم و کلمه کلمه ی ترانه رو درک کنیم و حتی گاهی فراتر از اون اینکه خودمون رو مخاطب ِ خواننده قرار بدیم. برای روزهای دلگیر، یه آهنگ قدیمی میتونه خیلی موثر باشه. یه آهنگی که وقتی بچه تر بودی خیلی زیاد گوش دادی و الان با شنیدنش، همه ی اون روزهای 15-16 سالگیت زنده شه و بخوای دوباره برگردی به اون دوران.

عکس